سریال دروغ های کوچک بزرگ

«کوچک دروغ‌های بزرگ» درباره‌ی زندگی یک سری مادر تجملاتی و خوش‌پوش است که با ماشین‌های گران‌قیمتشان برای برداشتنِ فرزندان خوشگلشان از مدرسه می‌آیند و در حالی که منتظر آمدن بچه‌هایشان هستند، پشت سر یکدیگر غیبت می‌کنند و برای دشمنانشان افاده می‌آیند و ابرو بالا می‌اندازند و با دوستان صمیمی‌شان در کافه‌های کنار دریا قهوه می‌نوشند و بعد از بازگشت به خانه، عصرها را در حیاط پشتی ویلای چند میلیون دلاریشان که به دریا منتهی می‌شود، غروب خورشید را تماشا می‌کنند. طبیعتا برای خیلی از ما سوال این است که چگونه می‌توانیم با کسانی مثل آنها که شرایط زندگی‌شان زمین تا فضا با ما فرق می‌کند ارتباط برقرار کنیم؟ جواب این است که خیلی! چون از سوی دیگر این کاراکترها برخلاف تمام ناز و نعمت‌هایی که دارند، از مشکلاتی رنج می‌برند که درباره‌ی‌‌ همه‌ی آدم‌های دنیا واقعیت دارند؛ تنهایی، افسردگی، نارضایتی، فرزندان طغیان‌گر، رابطه‌های زناشویی سرد، وحشتِ از دست دادن کنترل زندگی، بحران‌های میانسالی، ترس از اینکه مادر/پدر خوبی برای بچه‌هایشان نیستند و حتی مورد آزار و اذیت قرار گرفتن در خانه.

سریال درباره‌ی همان چیزی است که در تک‌تک دقایق زندگی‌مان وجود دارد؛ درباره‌ی دروغ‌هایی که هرروز به خودمان یا دیگران می‌گوییم. درباره‌ی دروغی که به خودمان درباره‌ی توانایی دستیابی‌مان به یک زندگی ایده‌آل می‌گوییم. درباره‌ی نگاه‌های حسرت‌آمیزمان به دیگران در ماشین‌های مُدل بالا و خانه‌های شیک. درباره‌ی چیزهایی که با نگاه کردن به آنها در دل‌مان می‌گوییم. که آنها جزو طبقه‌ی مرفه بی‌درد جامعه هستند. این طرز فکر فقط مربوط به آدم‌های پولدارتر و بالانشین‌تر از خودمان نمی‌شود و به شکل‌های دیگری در رابطه با آدم‌های دور و اطرافمان، از فامیل تا دوستان هم صدق می‌کند. فقط ما مشکل داریم. چون ما هیچ‌وقت مشکلات دیگران را در خلوت‌هایشان ندیده‌ایم یا توانایی وارد شدن به درون ذهن آشوب‌زده‌شان را نداریم. ما توانایی حس کردن سیاه‌ترین و عمیق‌ترین احساسات خودمان را داریم، اما به ندرت می‌توانیم چیزی را که در ذهن دیگران می‌گذرد، احساس کنیم. پس، خیلی راحت می‌توان آنها را به عنوان بیگانه‌هایی که ما را نمی‌فهمند ببینیم. همین کاری می‌کند تا در اوج نزدیک بودن به آنها از لحاظ فیزیکی، در درک کردن آنها شکست بخوریم. فقط به خاطر اینکه هیچ‌وقت به این فکر نمی‌کنیم که ما برخلاف جایگاه و طبقه و تفاوت‌های ظاهری‌مان، انسان‌ هستیم و همه‌ی انسان‌ها از سیم‌پیچی روانی یکسانی بهره می‌برند. و وقتی متوجه شویم که به هیچ‌وجه زندگی ایده‌آلی وجود ندارد و آدم‌ها همه درب‌و‌داغان هستند، آن وقت خیلی راحت‌تر می‌توان خودمان، دنیا و ساکنانش را درک کرد.


این سریال رو ببینم؟


روی پوسترهای تبلیغاتی سریال Big Little Lies (کوچک دروغ‌های بزرگ)، مینی‌سریال خارق‌العاده‌ی جدید شبکه‌ی اچ.بی‌.اُ با این شعار روبه‌رو می‌شوید: «یه زندگی ایده‌آل، یه دروغ ایده‌آله». ساخته‌ی دیوید ایی. کلی که براساس رمانی به همین نام اقتباس شده، در طول هفت اپیزود به یکی از معتادکننده‌ترین و تامل‌برانگیزترین سریال‌هایی که این اواخر از تلویزیون تماشا کرده‌ام تبدیل شد. «کوچک دروغ‌های بزرگ» یکی از همان سریال‌های پیچیده‌ای است که حتی یک دقیقه‌اش هم هدر نمی‌رود و همچون یک فیلم سینمایی منسجم و محکم و شیک و ترسناک که هفت ساعت زمان دارد می‌ماند. سریالی که طوری به تمام کاراکترهای اصلی و فرعی‌اش به عنوان یک سری «انسان» می‌پردازد و تمام ضعف‌ها و وحشت‌ها و زیبایی‌ها و اشتباهات و تاثیری را که روی یکدیگر می‌گذارند، مورد بررسی قرار می‌دهد که بعضی‌وقت‌ها از شدت واقع‌گرایانه‌بودن و توجه سرسام‌آورش به جزییات، نفس بیننده را حبس می‌کند. «کوچک دروغ‌های بزرگ» یکی از آن سریال‌های حال حاضر تلویزیون است که احتمالا به‌طرز فوق‌العاده‌ای می‌توانید با آن ارتباط برقرار کنید. چون سریال درباره‌ی همان چیزی است که ما هر روز خدا با تلاش برای به دست آوردن آن بیدار می‌شویم: زندگی‌ای ایده‌آل.



صفحه بعدی

صفحه قبلی